در خواب سایه ها

روی شبهای زمستان، نورهای مات

در خواب سایه ها

روی شبهای زمستان، نورهای مات

نرو

نقش اقاقیای کهنه ام کو؟ 

این همه ارواح پیچیده خون خواه، 

وای از انتهای این شب دراز، من و این کهنه دل بی کس و کار غریب. 

 

تو را وداع ... 

تو را وداع که پاره پاره تنم، 

که تمام آشیانه ام برای رویای ایمن هستی. 

وای بر زمین سرد، وای بر دلم، گلم، تمام من. 

نرو... 

 

نرو از آشیانه این بی آشیان، 

که تمام آنچه می بینی تویی، نه من، نه ساده سکوت قرن های هبوط من. 

آوار می شود این قلب کهنه ام نرو ... 

داد می زند، می خواند، می گرید، بی آشیان پرواز می کند به دورترین نقطه هجرت لاله ها، 

وای بر زمین سرد، وای بر دلم، گلم، تمام من، 

نرو ...