شده ام چیزی شبیه اتفاق ها، با زبانی شبیه همین پاره هایی که از زندگی باقی می ماند. شبیه دیوانگی های یک سایه روی دیوار تنهایی دلم. دیواری که از حقیقت تمام ساخته شده است. دیواری از جنس باورهای تازه، از جنس شمایل من در هزاران سالگی دنیا. انقدر از سمفونی آزاد نوشته ام که احساس می کنم شده تمام خودم. تمام منی که هستم، تمام آن همه نگاه هایی که می افتند خیره روی سنگفرش هایی که از شمارش من به اعتراض افتاده اند. شبیه کشیدگی روزهام، شبیه نفس هایی که از خاطراتم می گذرد. شبیه دل هایی که فراموش می کنم. شبیه تمام مرگ های روزانه، مرگ سکانس ها، خواب ها، بیداری ها ... شده ام چیزی شبیه دفتر مشق هفت سالگی که با تکرار ساده ترینها آغاز میشد.
کاش میشد ...
چرا نظراتمو پاک میکنید پس؟
چه دلیل شخصی؟
یادم اومد رمزشو بفرستین به پستم ممنون میشم...
افسوس، واژه ای است که درست بعد از پیدایش تأسف ،بوجود آمد، تا اندیشه های سرخورده ی ما را کد گذاری کند. دیگر نگران آینده ی خویش نباشید، اطمینان داشته باشید که بارها آنرا دیده اید، آرام باشید، و خود را خسته ترنکنید. زیرا هر آنچه ک نتها ندارد به شما عرضه شده.
آپ شد
ضبه های درد
دوست عزیز سلام
مدت هاست که به وبلاگت سر میزنم و مطالبت رو می خونم و حس می کنم و حتی گاهی لمس......
عادت دارم همیشه باید با مطالب وب اخت بشم تا برای خالق عزیزش نظری بنویسم....
نوشته هات رو خیلی دوست دارم.
موفق باشی و در پناه یار
کاش میشد...