در خواب سایه ها

روی شبهای زمستان، نورهای مات

در خواب سایه ها

روی شبهای زمستان، نورهای مات

Pendulum

بیمار شده ام، از رنگ های خاکستری که بی هیچ دلیلی روی سطح سفید دیوار پخش می شوند و می رقصند و می میرند. از رنگ های بی هدف که در هم وول می خورند تا ابدیت خالی سیاه. از نفس هایی که خط چندش آوری از من باقی گذاشته اند. از دست های غمگینی که در جستجوی چیزی لای تاریکی ها گم شده است، حالا، روی ترانه های خیس خورده هوای سنگین، بی دلیل، بی قرار، ... من هر شب با روح وداع می کنم و باز، صبح که می شود، تکرار، تکرار همیشه بودن. می دانم روزی خواهد آمد، که تمام آرشه ها، تمام سمفونی ها، خالی خواهند شد از صدا، از نوازنده، از زندگی. و پرنده های سیاه، روی خط چندش آور نفس های این همه روح سرگردان پرواز خواهند کرد. چشم هایم را می زند این زنده بودن، حالا، ترانه های خیس خورده هوای سنگین که نگاهم را می فشارد از روی حرکت متوازن ساعت ها. دست هایم درون هوای مایع گرفته به جستجوی زندگی گم شده اند. و رنگ ها، می رقصند روی آب، روی هوای مایع، خاکستری ها می رقصند، مثل باران، مثل آرشه ها، مثل نگاهی که از زنده بودن باقی مانده است.

نظرات 6 + ارسال نظر
ع.خ 1390/06/31 ساعت 02:49 http://www.jump.blogsky.com

ما بدهکاریم چون فهممان از زندگی اهمیتی برای زندگی ندارد و چون پری غمگینی به انتظار.خدا لعنت کند دستهایی را که عمر ما را پر پر کردند و قهقه سر دادند

پری 1390/07/01 ساعت 17:32

رفیق جان جامه نو بر تن نوشته های نو برازنده است...
چه خوبه که تو هستی...

متشکرم

لونا 1390/07/02 ساعت 20:11

روزی که تمام آرشه ها تمام سمفونی ها از صدا از نوازنده خالی بشن...وااای تصور دنیای بی اینها برایم معنای نیستی دارد.
و سه خط آخرت نهایت زندگیست .

لونا 1390/07/02 ساعت 20:13

عنوان نو طرح نو نوشته های قشنگ ترت مبارک باشه گلم...من که شیرینی می خوام چون حظ عالمو بردم...

pastel 1390/07/03 ساعت 13:53 http://hb-20.blogfa.com

سنگین تر از سنگین _ حجمِ این بودن!

ما برگشتیم ; )
تصدقت ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد