در خواب سایه ها

روی شبهای زمستان، نورهای مات

در خواب سایه ها

روی شبهای زمستان، نورهای مات

ویرانی

چشم های تو را، 

روی قاب بی دلیل آینه ها 

روی سکوت منزجر کننده حرف ها 

روی نفس های بی محتوا 

 

زیبایی عین علف های هرز رشد می کند، 

مثل قارچ ها تکثیر می شود 

مثل قیر می ماند روی سفیدی دنیا ...  

 

عصر بود، 

من بودم 

و حرف های من بود، 

آدمها می فهمیدند 

من بغض کرده باشم انگار،