می بینی؟
ساده شب چراغ من ...
دلی دارم اندازه ای که خودت مقدر کردی و حرف هایم، آنقدر که تو خواستی.
مبادا دلخور شوی از این دستها،
که شب ها بوی گرفته ای دارند.
خدا ...
خدایی که هیچ کس نیست!
که تو بالاتری ...
کسی که حرف های من، همه از اوست، همه در چشم های او جاریست.
می بینی خدا؟
تو، تنها تر از منی!
و من نابینایی که شب ها بی چراغ پی کسی می گردم که خدایم باشد و نیست.
مبادا که نیست باشی؟
مدام ... سایه ای پشت این شب تاریک، پشت نگاه ماه، پنهان است. حس می کنم تو را.
hes !kash in hes roman ham dashtam.sayeha ziadan mah dorough mige be man .meh hame jaro gerefte cheghadr havva sangine nemisounam kasi az poshte abrha negahi be inja mindaze ya na
rasti nashod ke nashod khasti be black humor ye sari bezan
زندگی ... از همون ابتدا سوال داشت با خودش.
از همون آغاز پرسیدم چرا؟ و هنوز که هنوزه نفهمیدم چرا، چرا من اینجام!
مگه من خواستم؟
حتما البته
ممنون.امیدوارم امیدت رو به انتها نکشونم.واقعا دل کندن سخته!
میدونی بزرگترین سوالم چی؟(چرا من؟)
چی بگم ...
ولی جالبه، من فقط یکی است.
دوست من حدس می زدم موسیقی کار کنید ، من هم یه زمانی می خواستم هنر بخوانم (موسیقی) و ساز اصلی ام هم تار . و سه تار هم می زدم،البته الان دیگه برا دل خودم...
علیزاده را دوست دارم و هر قطعه ی جدیدی که ازش می زدم دنیایی از تکنیک و حس را با خودش به دنبال داشت...به قول بعضی ها، علیزاده نیمای موسیقی ایران است...و همینطور پرویز مشکاتیان دنیایی از تکنیک و حس ...چقدر قطعه ی خزان اش را دوست دارم و هنوز هم گاهی تو خلوت خودم می زنم.زمانی صبح تا شب من هم شده بود موسیقی و ردیف و ...اما دنیا میچرخه و جای خیلی چیزها را،چیزهای دیگری پر می کند..
گاه چقدر تشابهات یافت می شود.
حرف های شما گویی از دل من بر می آید.
خودت را گم کردی یا خدا را؟؟؟ایمان دارم که خودت را...تو از او سخن میگویی و نمیابیش؟؟
خودم را ...
تو اینجایی چون من خواستم که باشی میدونم خودخواهی اما لونا تویو می خواست.
گاهی شکر لازم است دریای بیکرانه ام.