در خواب سایه ها

روی شبهای زمستان، نورهای مات

در خواب سایه ها

روی شبهای زمستان، نورهای مات

تراژدی واژه ها

هیچ یادت بود؟ 

آن شب از حوالی دلت گذشتم. 

از، حوالی ... 

همان نمی دانم آن کجای رویای هزار ساله ام. 

و تو مثل کودکیت در خواب حرف می زدی ... 

واژه هایی را تکرار می کردی،

عجیب بود ... می شناختم تو را، 

و صدای ساده تو را! 

 

های ... انگار حواست نبود، 

زیر پلک های تو من خوابیده ام ... 

خوابی عمیق، 

در کنج همین شعرهای فانتزی لایت، 

با طعم نعنا ... 

 

و شعرهای من روزی هبوط خواهند کرد. 

روزی که نباشی ... 

روزی که واژه ها به ترنم دستهای تو عادت کرده باشند و  

هیچ کس از حوالی غریبانگی ام عبور نکند. 

 

یا شاید خدا، 

یک شمعدانی را خاموش کند. 

آنگاه تو می مانی و پروانه ها که مدام، 

گرد نگاه تو می چرخند. 

 

زیبا، 

نگاه کن ... 

این بوی تراژدی سهمگین واژه هاست!

نظرات 22 + ارسال نظر

واژها ها همیشه بی رحمند

inha tanha zabane manand.
Neveshtan totame man ast

خدا /شمعدانی ها را فقط/ برای سهمگینی واژه هایت ساخت../آفرین!

chon kudakanegiam dust daram in afarinha ra

شبنم 1389/01/29 ساعت 08:36 http://blur.bligsky.com

در کنج همین شعرهای فانتزی لایت ، با طعم نعنا ...
عکس بالای بلاگ بامزه است ...

inja chi ba maze nist?

تراژدی اینجاست که خلق میشود....

anja ke hargah harfhayam tamam shavand, vajeha hobut konand, khaham mord. Midanam.

سحر 1389/01/29 ساعت 14:09 http://www.pinupgirl.blogsky.com


به ساعت نگاه میکنم
حدود سه نصف شب است
چشم میبندم که مبادا چشمانت را
از یاد برده باشم
و طبق عادت کنار پنجره میروم
سوسوی چند چراغ مهربان
و سایه کشدار شبگردان خمیده
و خاکستری گسترده بر حاشیه ها
و صدای هیجان انگیز چند سگ
و بانگ آسمانی چند خروس
از شوق به هوا میپرم چون کودکیم
و خوشحال که هنوز
معمای سبز رودخانه از دور
برایم حل نشده است
آری از شوق به هوا میپرم
و خوب میدانم
سال هاست که مرده ام

حسین پناهی

mimiram baraye khodesho sherash
ruhesh shad

تنگنا 1389/01/29 ساعت 15:18 http://www.vacant.blogfa.com

...؛ هیچ یادت هست !!( یا نمیدانم هیچ یادت بود !!! کدام زیبا تر است !!! انگار در حجم سترون شعرهای محمد حقوقی غرق شده اید و از واژه های بیگانه ی به ننگ آغشته زیاد در شعرتان یاد میکنید !!! با آنها شعرتان زیبا تر میشود !؟
.....من اختیار نکردم بعد تو یار دگر
به غیر گریه که آن هم به اختیارم نیست!!!!(ش)!!!!!!
موفق باشید

من اینجناب محمد حقوقی را نمی شناسم.
راستش میشه گفت نوشته های حسین پناهی، محمد علی صالحی، عباس معروفی، آندره ژید، ... خیلی روم تاثیر گذاشته مخصوصا این اواخر عباس معروفی ...
منظورتون از واژه های بیگانه به ننگ آغشته چیست؟
اگر منظورتون اینه که نوشته هام شاید کلمات ناخوشایندی چون هبوط، خون بازی، مرگ، و سیاهی رو در بر دارند به خاطر اینه که تمام فکر و ذکرم اینه که نهایت یک حرف که در دلم هست رو زده باشم.
باز خوشحال میشم بیشتر برام توضیح بدین.

بوی تراژدی سهمگین واژه ها!!!
ترکیب عحیب و جالبی بود... حیفم اومد نگم‌:)

با نظر بعدی هم عقیده اید ...
لطف کردین.

رضا کاظمی 1389/01/29 ساعت 17:03

ممنون پسر
تعبیر یا ترکیب ِ " بوی تراژدی سهمگین واژه ها " خوب نشسته. موفق باشی

هم تعبیر هم ترکیب، میشه دیگه!
مرسی واقعا کامنتای شما خوشحالم می کنند.

سعید 1389/01/29 ساعت 19:18 http://grave-stone.blogsky.com

به رویا بودم شبی
توفان بیداری رسید
و مرا به آغوش کشید
وحالا من بیدارم و
در حسرت رویا!

برقرار باشی و سبز!

آری ... اینچنین بود.

سلام...!
واژه ها...میرقصن...!
مطمئنم که حرفامو باور داری...!
درست مث نت های موسیقی!
ممنون از نظرت!
لینک بشی؟

واژه ها میرقصند که اگر نبود،
شاعر چه کاره بود؟

اونم چشم.

عصیان 1389/01/29 ساعت 21:45 http://www.vacant.blogfa.com

...« ناگفته ها بسیار و زمان محدود »...من از زبان بیگانه گفته ام نه از خون باز و هبوط از (فانتزی و لایت و تراژدی و...)
بگذریم...تمام آنها را خوانده ام.. یوما آنادا از صالحی را ... و تنهایی حسین پناهی را که معصوم مرد !!!!!!!!!!!!!!!!!!
یخچال «هامبولت »
یخسار «ایسلند »
پر هیب سا یه های پری ..
(pri amundensen)
از ماه arectic
تا ژوئن....
«محمد حقوقی»...
کلام بیگانه نابود کرده است شعر را ..
مراجعه شود به کتاب شعر معاصر امروز
دکتر مهدی زرقانی .........موفق باشید !

من مخالفم!
همین جا می خواهم از حقم دفاع کنم.

فانتزی و لایت، اگر دقت داشته باشید آمیزه ایست از تمسخر آنچه شما درباره فردی به نام محمد حقوقی گفتید. عین این کلام برداشتی است از شعری از حسین پناهی ... عرفان لایت با طعم نعنا!

تراژدی! یک واژه کاملا علمی است. رشته من فیزیک است و خوب تا دلتان بخواهد دیده ام که چه افتضاحی است وقتی واژه های علمی را دگرگون و به شکل اغراق آمیزی مضحک به زبان شیوای پارسی بازگردانی می کنند. مثل واژه دبی که ... بگذریم!

یا کتاب فن نمایشنامه نویسی اثر لاجوس اگری که مترجم محترم آقای دکتر مهدی فروغ با چه دست و پنجه شیوایی برگردان این واژه های علمی به زبان اصیلمان کرده است که آدم وا می رود از هم!

کلام بیگانه نابود کرده است شعر را ...!!؟؟
همان کلامی که شما با آن شعر می نویسید برگرفته از فرهنگ شعر غربی است! و البته موافقم با برخی پاره های کلام شما ...
اما نه در باب خودم! من هیچ جا به جز اجباری لا ینهل از بکار بردن واژه های پارسی دریغ نکرده ام. اگر حتی عناوین مطالبم را انگلیسی یا ایتالیایی انتخاب کرده ام، دلایلی طومار وار دارم که
...« ناگفته ها بسیار و زمان محدود »

شما به جای تراژدی از چه لغتی استفاده می نمودید که حس من در شعر پایمال فرهنگ سازی نگردد؟

عاشق این خطاب کردنم...
زیبا ٬نگاه کن....

نبودن او هبوط است و چه زیبا گفتی...

من هم ...

لطف داری

nazare lotfete!

خواهش می کنم.

تنگنا 1389/01/29 ساعت 23:44

....« کلامت از کلامم تلخ شده بود »...من به شما گفتم نظر فقط یک نظر است...! بگذاریم و بگذریم!!!
شاید شما دوست دارید به این گونه شعر گفتن !!!!!!!
آیا شما حسین پناهی هستید با همان دنیای معصوم و نگاه عمیق!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!
هیچگاه از این واژ ه ها استفاده نمیکنم و نخواهم کرد....
در پناه حق!!!!

آری ... بدیهی است. این یک کم لطفی تمام عیار است از نوعی که فقط خودتان بلد بودید.
مطمئننا حداکثر دو تا یا سه تا از نوشته های مرا خوانده اید. در بهترین حالات! آنگاه مگر می توانید بدین گونه صراحت رای صادر کنید؟

و این «آیا شما حسین پناهی هستید با همان دنیای معصوم و نگاه عمیق!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!»

- بی مفهوم ترین جمله ای بود که تا به حال خوانده ام! معصومیت جوازیست برای بکار بردن آن واژه ها؟ یا اصلا شما مگر نگاه مرا دیده اید؟ یا اصلا چقدر می شناسید مرا؟ یا کدام منطق دنیا گفته کسانی که دنیای معصوم و نگاه عمیق ندارند بنا بر نظر شما نمی توانند بگویند لایت، یا فانتزی ...

«هیچگاه از این واژ ه ها استفاده نمیکنم و نخواهم کرد...» به خودتان مربوط است. و جا دارد بدانید زبان فارسی، این معشوقه تان به اصطلاح، ... نقصان دارد! یا از یاد رفته است، یا گاه نمی کشد ... و این، دست مرا هم بسته است که سبب می شود رسم شکنی کنم. کلام بیگانه همان قدر بیگانه است که لغات بیشمار عربی از جمله آدم، انسان، بشر، معصوم، ... بیگانه اند.

- من در نوشتن وحشی ام از آنرو که هرگز زیر یوغ قیود هزاران ساله تاریخ نرفته و نخواهم رفت، حالا تمام دنیا کتاب بنویسند!

و این ها تمام روی سخن من با شما نیست.
می جنگم، ... تا یاد بگیرم!!!
و سر سختانه از اشتیاقی سخن می گویم که در دل دارم.
بستر خوبی برای یک سری حرفهای مانده ایجاد کردید. سپاس ...

I LOVE THAT

این that کیه؟

قربان شما ...

داشتم نظرات رو میخوندم و نتونستم چیزی نگم...به راستی چه اهمیتی دارد که یک نفر برای بیان احساسش از چه واژگانی استفاده کند؟؟چرا ما عادت کرده ایم در بند عادتها و سنت ها اینقدر متعصبانه بمانیم و محکوم کنیم کسی را که جسارت شکستن عادت ها و نوزایی را به خود میدهد؟؟؟چرا تقدیر نکنیم ٬استقبال نکنیم از عبور از مرز محدودیت ها؟؟چرا سلیقه ی شخصیمان را به دیگران القا کنیم؟؟چرا برای نقدهایمان هیچ پشتوانه ای نیست!!؟؟پشتوانه ی این جمله به راستی چیست؟؟«آیا شما حسین پناهی هستید با همان دنیای معصوم و نگاه عمیق!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!»شما چطور از پس این نوشته ها به عمق نگاه نویسنده پی نبردید؟؟و اصلا هیچ نگاه عمیق و دنیای معصومی هم در کار نباشد ٬واژگان متعلق به افراد خاصی هستند؟؟؟
نویسنده حتی برای بیان احساسش به دست کلمات به زعم شما آغشته به ننگ!! به بن بست میرسد و به زبان موسیقی روی می آورد!!حال چگونه به او بگوییم اوج نگیر ٬اصلا پرواز نکن چون نمیتوانی بالهایت را بشکنی و از مرز خارج نشوی!!!
اینجا یک ملک شخصیست!!نویسنده مختار است هر چه میخواهد در آن بنویسد...نمیتوان او را در حصار کلمات زندانی کرد!!به نظرم همین که افرادی چون شما نگهبان شعر فارسی باشند کافیست!!فقط یادمان باشد یک لغت نامه به نویسندگان بدهیم وقبلش هم تست معصومیت و نگاه عمیق بگیریم که خدایی نکرده کسی به اشتباه از واژه ای که به او تعلق ندارد استفاده نکند!!!
بیایید نگاهمان را نسبت به هر چیز بالاتر ببریم !!

این از لطف شماست

سونیا 1389/01/30 ساعت 13:53 http://allalone.blogsky.com

زیبا بود...
همیشه دوست داشتم می تونستم شعر بگم...

ممنونم ... سر فرصت میام بلاگتون

روزی که واژه ها به ترنم دستهای تو عادت کرده باشند و

هیچ کس از حوالی غریبانگی ام عبور نکند.

دستهای که عادت میکنن دیگه سخت میشه ترکشون داد

haq ba shomast

لونا 1389/01/30 ساعت 17:19

عزیزم آنگاه که نوشته هایت را می خوانم با تک تک کلماتش درک می کنمت.

بسیار متاسف شدم!! کاش در باب معصومیت و عمق نگاه کسی به این راحتی قضاوت نمی کردیم.کاش جای خرده گرفتن و ایرادهای نا به جا نگاه های خودمان را عمیق تر و احساساتمان را معصوم تر می کردیم تا بنوانیم روح لغات را در یابیم.
تا به حال تو را در پاسخ به نظراتت اینگونه صریح ندیده بودم که اگر این بار بدین قاطعیت نبود به احساس و وجدان نوشته هات شک می کردم.
نوشته هات به هر کسی که بطور جدی خواننده انها باشد می فهماند که کمتر از آن کسان هم نیستی (که از نظر من تو خودت هستی غیر قابل مقایسه با آنان.)که اگر هم نباشی آدمی.آدم با معصومیت خلق شده.

تو لطف داری عزیز

بانو تمشکی 1389/01/30 ساعت 20:19 http://tameshki.com

چقدر بی درو پیکرند این لحظه ها !!

[ گل ]

این بهترین هدیه است ...

سلام

هم متن را خواندم و هم کامنت ها،بنویس راحت هم بنویس که حس معصوم نوشته های تو داره منو دیوانه میکنه...
در ضمن برای کلماتی چون تراژدی و فانتزی معادل فارسی درستی وجود ندارد و هیچ معادلی هم بهتر و کامل تر از خودشان نیست..برای واژه ی لایت هم چون چیزهای دیگری را به ذهن متبادر می کند باز ایرادی ندارد در این شعر و در شعر پناهی هم دیوانه ام می کند...و در ضمن ما با متن هنری سر و کار داریم و نه مقاله ادبی یا کتابنامه دانشگاهی که دنبال معادل ها بگردیم(که البته در خیلی از آن ها هم رعایت نمی شود ) و اینکه درصد بالایی از واژگان رایج و روزمره زبان فارسی ریشه ی فارسی ندارند،و هیچ ایرادی هم ندارند اگر الان دارند به کار می روند و با آن صحبت می کنیم و حتی موجب غنای زبان فارسی هم شده اند...و در شعر حقوقی هم من هیچ ایرادی از آوردن خیلی کلماتی که مثال زده شد نمی بینم...
برای همه ی این حرف هایم هم بسیار می توان صبحت کرد اما به قول همان دوست(ناگفته زیاد است و مجال کم...!) و البته این حرف ها چندان بی ربط هم با رشته دانشگاهی ام که ادبیات فارسی است ،نیست...
راستی نوشتی که فیزیک می خونی...خوش به حالت میدونی من دیوانه فیزیک هستم و خیلی دوست دارم که یه چیزایی از فیزیک نظری و فیزیک کوانتوم می دانستم که هیچی هم نمی دانم....البته در حد خودم سعی کردم مقاله هایی خیلی ساده بخوانم ( اوه پسر نظریه ی بیگ بنگ و انبساط جهانی و نظریه اشوب و عدم قطعیت هایزنبرگ و نسبیت عام و خاص انیشتین و و ..) آخرین کتابی را هم که دارم می خونم از دو تا فیزیک دان است به نام های آلن سوکال و ژان بریکمون

این از لطف شماست و اما در مورد حقوقی کنجکاو شدم درباره اش بدانم. شاید این حرفها صدق کند اما بالاخره باید احساس و حرف های ایشان را هم مطالعه کرد. با تفاسیر شما، آنچنان هم بیراه نپنداشته بودم!

و درباره فیزیک، ترکیبی از ریاضیات و فلسفه و می توان یک دنیای بی همتا دانستش ... اما خوب سختی زیاد دارد.
خسته ام ...

اشتراکات زیادی با هم داریم از جمله فیزیک و ادبیات.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد