دیگه مهم نیست. چی باشم، کجا باشم. اصلا همه فصل هام بشه زمستون، با همه نورهای ماتش وقتی می رن تا ابدیت ابرهای خاکستریش. وقتی نگاه می کنی به آسمون شباش می بینی تمام این برفا واسه تو دارن میان پایین. برای همیشه همین باشی و هیچ کس حتی نفهمه چی بود که گذشت. دیگه چرا مهم باشه ... کی رفت، کجا رفت. فقط گه گاهی که دلم می گیره از نبودن همه چی. همه چی ... دلم فقط به همین اتاق سیاه و سفید خوشه. فقط به همین بی انتها. که من باشم، که تو باشی و همین. کی می دونه آخرش چی میشه. کی می دونه قصه دنیا چی به سرش میاد. من همین آدم سیاه و سفید باشم، تو همین شعله که نگاهش همه چی باشه برام.
دلم نغمه های تو رو می خواست. بشینم یه گوشه تا انتهای دنیای تو پرواز کنم، همین طور خیره میشدم به چشم هات و موسیقی، دخترک ژولیده، بند باز، کاروان، زنبور عسل و رویا، رویا ... انقدری که ازم بپرسی نیستی تو؟ ... من کجای این همه خاطره از چشم های ابرها افتادم و دیگه یادم نیست، چی به سر اون مرده اومد که هرجا می رفتیم، هر جا که حالمون یه جور دیگه بود، می دیدمش، برامون آکاردئون می زد، چقدرم قشنگ می زد. حالا، شباش، خیابوناش، کافه هاش، پر شده از شمع های قرمزی که تو دوست داشتی. بوی بارون میده هوا ... بوی بارون
این تمام شناسنامه من است؛
روی شبهای زمستان، نورهای مات
ادامه...
کوفت !زهر مار ! اخلاقای گهی که هر روز تعدادشون بیشتر میشه و پول میگیرن که گیر بدن و مثه سگ پاچه بگیرن !!
حلال یعنی این !
این، تقصیر تو نیست ... جامعه ای که اتحادش دو شقه می شود که من تابع فلانیم، بدان جا کشانده می شود که عده ای دیگری را مرگ خواهد! این یعنی سقوط یک انسانیت!
یا علی ببین که مظلومی هنوز، در میان قومی که به نام تو ناموس و پرده می درند!!! سرها به نیزه می افکنند و ...
یادشان رفته در وقت نیاز ملعون ارتجاعیشان، همین ها که مرگ می دهند، با نهایت شرم، ... « خوب چیزی بودند، که! » یا آن دم که مصلحت می طلبید، هزار مصاحبه و نظر خواهیشان می کردند و ... چه بگویم؟
گاهی افسوس همه ی وجود آدمو میگیره از این هم نا بینایی آدم های اطراف ...
این هم رسمی است دیگر
سکوت......
...
دستت درست ...مرسی
خواهش می کنم.
برادر !!
خواهر !!
کوفت !زهر مار !
اخلاقای گهی که هر روز تعدادشون بیشتر میشه و پول میگیرن که گیر بدن و مثه سگ پاچه بگیرن !!
حلال یعنی این !
این، تقصیر تو نیست ...
جامعه ای که اتحادش دو شقه می شود که من تابع فلانیم،
بدان جا کشانده می شود که عده ای دیگری را مرگ خواهد!
این یعنی سقوط یک انسانیت!
یا علی ببین که مظلومی هنوز، در میان قومی که به نام تو ناموس و پرده می درند!!! سرها به نیزه می افکنند و ...
یادشان رفته در وقت نیاز ملعون ارتجاعیشان، همین ها که مرگ می دهند، با نهایت شرم، ... « خوب چیزی بودند، که! »
یا آن دم که مصلحت می طلبید، هزار مصاحبه و نظر خواهیشان می کردند و ... چه بگویم؟
دنیا به کجا می روی تو؟
راجع به این پست نظری ندارم /بنا بدلایلی ..
+
قضیه ی چسب رو هم نفهمیدمش هنوز
++
سلام و بوقت اکنون /نیمه شب بخیر
قضیه چسب همونی بود که گفتی حالا هرچی میگم می چسبونید به اون نوشته سهمگین.
انها نمی فهمند افسوس
خواهران خودشان در پستو پنهاند اخر