دلم، از دنیا، از دنیا و آدمهاش، از اینکه چقدر بیرحمانه همه چیز، همه چیز فراموش می شود در نگاه ها و فریب ها و دوز ها و دغل ها و حسادت ها و رنجش ها، از کثافت پیچیده در زیبایی خط کشی های داغ و سفید، از بوی تعفن مرداری که زیر خاکها و سرپوش ها، هنوز می شود نحسی تلخش را احساس کرد، از همه فهم های خودخواهانه، از تمام غرورها و نژادها و تعصب ها، از همه خالی بودن ها و دردها و ... دلم، از دنیا، از دنیا و آدمهاش گرفته است. از لب هایی که می خندند، از وطنی که در گور خفته است. مرا در زوال، مرا در مرگ، راحتم بگذار زندگی.
...
زندگی هیچ چیز نیست، به جزء زنده گی!!!
اینجا کسی تو را راحت نمی گذارد..زاده شده ای برای رنج...برای درد های بی پایان..برای دیدن منفورترین آدم نما ها...اینجا همه چیز بیش از اندازه بی رحم است ...زمان برای راحت بودن مجال نمیدهد...اینجا همه مرده اند...رنج باید کشی...این جا زمان برای راحتی نیست...رویا ها را به گور باید برد...
زندگی تکرار دردهای بی انتهاست
دلم من هم از این تعفن ها از این آدما از این زندگی گرفته..خیلی زیبا بود...
باسلام.
یاد فروغ افتادم:
نجات دهنده در گور خفته است . . .
زیادی غصه خورده امم
دلم درد میکنددد ...
با اجازتون اسم اینجا رو چشبوندم به بولتن اسامی دوستام ...
چون زیبا مینویسید ...
گاه می اندیشم
چرا خواب مرگ ما را در بر گرفته
عده ای رسما خوابند
باقی هم ترجیح می دهند خود را بهو خواب بزنند...
کی دلش از دنیا نگرفته؟؟؟؟
اما اگه زندگی راحتت بذاره همه چی خوب می شه؟؟؟؟؟؟؟؟ این یعنی ناشکری.
زندگی بدون موسیقی اشتباه است...
.
.
.
امیدوارم مثل همیشه عمق حرفم و ربطش به متنت رو درک کرده باشی...
زندگی بعدِ قبر است.شبب مردن.
دل ما هم...
اما لعنت به این زندگی که راحتمان نمیگذارد لعنتی
حرف دلم را زدی بد فرم...
سکوت باید...
همه مان را!!
سمفونی آزادت سخن از خیلی دردها دارد!!
پاسخش شاید تنها راحت ماندن است... مرگ است!!
اما اکنون زود است...
حسابهایی مانده!!