در خواب سایه ها

روی شبهای زمستان، نورهای مات

در خواب سایه ها

روی شبهای زمستان، نورهای مات

سپیده دمان

سپیده دمان، 

رقص شاعرانه اجسام، میان سیاه و سفید قاب خالی این دنیا ... 

میان خنکای غریب شرق ذهن دیوارها. 

 

سپیده دمان، 

و سوالی بی پرده که آیا باز، 

خورشید به نبرد این شب صاف، خیمه خواهد زد؟ 

  

سپیده دمان ... 

و کاش پرده تاریک ندیدن ها را به آغازی چنین بی رنگ، 

نمی دادم، هرگز ...