در خواب سایه ها

روی شبهای زمستان، نورهای مات

در خواب سایه ها

روی شبهای زمستان، نورهای مات

دنیای کوچک نارون ها

« - گرسنه ات نیست؟ قیمه امام حسینه ... » 

اینکه همین حرف ساده را شنیده باشی. و بگذرد انگار نقطه ای باشد که دورتر می شود. 

چقدر دل آدم می گیرد ...! 

 

+ همه حرف ها آنجایی شروع می شود، که صورتش سرخ باشد از سیلی نا هنگام، ... که اشک هایش بریزند، روی قیمه امام حسینی که ریخته کنار پیاده رو! که « این وقت شب، ... اینجا چه می کنی! » ... من اینجا چه می کنم؟ 

 

 

 

برگرفته از پیکر فرهاد، عباس معروفی