در خواب سایه ها

روی شبهای زمستان، نورهای مات

در خواب سایه ها

روی شبهای زمستان، نورهای مات

re the 2nd

چشم هام، در تقلای دیدنت به هر چه ساختنی بود، سوخت. دیوارها هم فرو ریختند و همه چیز شد، همان گذشته دست نخورده ای که خودت می خواستی. حالا همه چیز خالی تر از همیشه به انتهای یک سرنوشت لبخند می زند.