در خواب سایه ها

روی شبهای زمستان، نورهای مات

در خواب سایه ها

روی شبهای زمستان، نورهای مات

قرصتو یادم رفت

دستم به حرفهام دیگه نمیرسه، تاریک شده باشم انگار

ولی هنوز می دونم که باید سر یه ساعتی با خودم حرف بزنم، گریه کنم، 

با اینکه یادم میره مدام

خسته شدم دیگه