در خواب سایه ها

روی شبهای زمستان، نورهای مات

در خواب سایه ها

روی شبهای زمستان، نورهای مات

کابوس

دنیا که، ... 

غروب می کند، 

سایه ها بر می خیزند. 

حالا، روی سادگی ماه، جای پای شقایق ها نقش بسته اند، 

زمین روشن است از نگاه تو، 

اما ... 

سایه های مدام، 

می لولند در پهنه فضای خالی دنیا تا ماه. 

و صدای رد شدن آهن از ریل می آید. 

صدای مردنی آرام ... 

بی آنکه دستهای کسی را گم کرده باشی ... 

رقص ساده عودها که می وزند در زلالی کوچه های خلوت شب. 

کسی یادش می آید، 

سال های بعد را، 

که در چنین شبی خواهد رفت. 

از دنیا، 

سایه ها، 

آ ... دم ها ... 

می روند، مرغابی ها تا ماه، 

می روند، تا بیکرانی دنیا ... 

تا سیاه و سپید این شب پر خاطره، 

تا زلالی ... پر ... واز ... سایه ... ها ... 

روی دیوار سپید، 

شاخه ها می تابند ... 

تو که خواب بودی و من، 

دور میشدم آرام. 

موهای رها در باد دخترکی از دور، ... 

شفافی یک شب دراز، 

یک تونل بی انتها ...  

مادر، اسپند دود می کرد گوشه نقاشی کودکی که حالا سالهاست، ... مرده است. 

و مردی در مجرای تاریک نور چراغ نفتی پیه سوز، 

که منتظر روز مبادا،  

خاک می خورد ... 

در میان هزاران نوشته بی ثمر، 

هزاران حرف تاریخ که هیچگاه چاپ نشده است. 

و رویاهای بلند ... 

و هبوط دستهای یک تراژدی سیاه ...