در خواب سایه ها

روی شبهای زمستان، نورهای مات

در خواب سایه ها

روی شبهای زمستان، نورهای مات

نمایشنامه سیاه

همیشه انتها زیباترین لحظه خلقت است. انتهای یک داستان بلند از سایه ها و عروسک های خیمه شب بازی. آدمهای خوب، آدمهای بد در بازی بی سرانجام زمان ... نمی دانستم می توانی این قدر رنگ های سیاه و سفید را در سکوت این شب دراز بپیچانی و مرگ را خلق کنی ... 

 

این گام ها ... چقدر خسته تر از همیشه در انتظار پایانی تاریک و تنهایند! تو هیچ می دانستی چقدر بیزار بودند آرایه ها از تکامل این قرن های پیچیده! از فهم ... 

 

چقدر زیباست، تنهایی، ... سکوت، و مرگ ...